حدیثه یک بازی دعوتمون کرده و این هم بهانه ای شد تا تنبلی رو کنار بذارم و عکس هام رو ببرم اسکن کنم تا در مقابل باد و بارون بیمه بشه . به هر حال این عکس ها تنها چیزهایی هستند که از کودکی مون به جا مونده. و حالا می ریم که داشته باشیم کودکی حامد را …
اینجا یک ماه بودم :
(خوشبختانه عکاس گرامی ، که حضرت پدر باشند لطف کرده اند و از جاهای مورددار عکس نگرفته اند :)) )
وشکا ، در این عکس یازده ماه بوده است :
(اطرافیان بر این نکته متفق القول بوده اند که ما از بچگی دهنمان به خنده باز بوده ، در هر دو عکس بالا هم این موضوع مشخص است البته )
این عکس در کنار ساحل شمال گرفته شده است :
اینجا وشکا مشغول تمرین خدمت مقدس سربازی بوده است و البته با همین لباس و همین چوب هم گم شده بوده اند که با تلاش پیگیر والدین شان پس از دقایقی یافت شده اند که همینجا از زحمات آنها سپاسگذاری می شود 😀
عکس آخر هم مربوط است به دوران مدرسه ابتدایی ، کلاس سوم ، اینجا هم کتابخانه مدرسه است :
خب دیگه این هم عکس های ما ، حول حولکی نوشتم چون ساعت 2 پرسپولیس بازی داره .
دعوت می شود از : سیناک و پدرام ویسی و هر کس که دلش میخواد بگه واسش کارت دعوت بفرستم (به تعداد نامحدود دعوت نامه موجود است) ، عکس های حدیثه را اینجا ببیند و البته قوانین را هم بخوانید